اثبات مشروعیت تقیه

 چکیده

تقیه ازمسلمات عقایدی شیعیان است که دراین تحقیق سعی شده با استفاده ازادله نقلی وعقلی مشروعیت آن رابه اثبات برساند. دراین راستامفهوم تقیه درلغت واصطلاح مورد بررسی قرار گرفته ،اقسام واهداف آن معرفی خواهدشد

تقیه ازلحاظ حکمی به حرام ،واجب ،مستحب و…تقسیم می شود اما این مساله کلامی در طول تاریخ همواره مورد هجوم تهمت ها وشبهات گوناگون قرار گرفته است وهمواره آن را بر ترس وخوف شیعیان حمل کرده اند اما جواب های مسلم وادله ای که دراثبات این مساله آمده است تمام این سوالات وشبهات راپاسخ می گوید .

کلید واژه ها : تقیه ،شیعه ،وهابیت ،ادله عقلی ،ادله نقلی

مقدمه

 يكى از موضوعاتى كه در اسلام مطرح شده و عقل نيز بر لزوم آن، صحّه مى‏گذارد تقيه است؛ موضوعى كه انسان قطعاً با ملاحظه تمام جواب مصلحتى آن، به ضرورتش پى‏مى‏برد، ولى متأسفانه برخى به‏جهت عدم درك صحيح از مفهوم آن يا ضرورت اجتماعى‏اش، يا به جهت خصومت‏هاى مذهبى، معتقدان آن را مورد انواع اتهام‏ها و ناسزاها قرار داده‏اند؛ اينك این تحقیق بر آن است موضوع تقّيه را از كتاب و سنت، بررسى كرده و به اثبات رسانده می شود

مفهوم شناسی تقیه

 الف) تقیه درلغت    

تقیه در اصل از کلمه وقی گرفته شده است که درکتب لغوی این گونه معنا شده است:  تقيه در لغت از ريشه «وقايه» به معناى حفظ چيزى از خطر و ضرر است. زبيدى در تاج العروس تقيه را به معناى بر حذر شدن و احتياط از ضرر معنا كرده است. سرخسى در المبسوط مى‏گويد: «التقية: أن يقي نفسه من العقوبة بما يظهره و ان كان يضمر خلافه؛  تقيه آن است كه انسان جانش را با آنچه اظهار مى‏دارد حفظ كند، ولو خلاف آن را در دل خود نگاه مى‏دارد.

ابن‏حجر عسقلانى مى‏گويد: «التقيه: الحذر من اظهار ما فى‏النفس- من معتقد و غيره- للغير؛ «تقيه عبارت است از بر حذر كردن از اظهار آنچه در دل است- از اعتقاد و غير آن- براى غير».

رشيد رضا در تعريف تقيه مى‏گويد: «ما يقال أو يفعل مخالفاً للحقّ لأجل توقّي الضرر؛  تقيه يعنى آنچه گفته مى‏شود يا انجام مى‏گيرد درحالى‏كه مخالف حقّ است به‏جهت حفظ خود از ضرر» [1]

ب )تقیه در اصطلاح

تقيه در اصطلاح شرعى عبارت است از: «اظهار كردن امرى بر خلاف حكم دين از طريق قول يا فعل به انگيزه حفظ جان يا مال يا شرف و آبروى خود يا ديگرى.»[2]

    تقيّه: تظاهر شخص مسلمان به چيزى برخلاف عقيده باطنى اش است.‏

به عبارت دیگر هرگاه شخص مسلمان براى دور ماندن از زيان جانى، مالى يا عِرضى، از اظهار عقيده دينى خويشتندارى كند، به كار او تقيّه مى‏گويند. دانشمندان متقدّم شيعه، تقيّه را چنين تعريف كرده‏اند كه عبارت از كتمان حقّ و اعتقاد قلبى است براى پرهيز از زيان دينى و دنيوى  هر چند اين تعريف، درست است، جامع موارد متعدّد تقيّه نيست.

    تعريف جامع و مانع اين است كه تقيّه عبارت از پنهان ساختن حقّ از ديگران يا اظهار خلاف آن است براى مصلحتى كه از مصلحت اظهار، مهمتر است . علماى اهل تسنّن تقيّه را روا نمى‏دانند مگر تعدادى انگشت‏شمار همانند فخر رازی .

    بنابراين، مى‏توان گفت كه تقيّه از ويژگى‏هاى اعتقادى مذهب تشيّع است. شيعيان همواره- به خصوص در عصر امامان (ع)- در تنگنا و فشار حكومت‏ها بوده‏اند. از اين رو، بيشتر از مسلمانان ديگر، به تقيّه نيازمند شده‏اند.[3]

فرق تقيّه با نفاق‏

نفاق درست نقطه مقابل تقيّه است، منافق كسى است كه در باطن به مبانى اسلام اعتقاد ندارد يا در آن ترديد دارد و متزلزل است، ولى در ميان مسلمين اظهار اسلام مى‏كند.

تقيّه‏اى كه ما مى‏گوييم اين است كه در باطن اعتقاد صحيح اسلامى دارد، منتها تابع نظر بعضى از تندروان وهّابى كه همه مسلمين را جز خودشان، كافر مى‏دانند و براى آنها خط و نشان‏                

مى‏كشند و تهديد مى‏كنند، نيست؛ هرگاه فرد با ايمانى عقيده خود را براى حفظ جان و مال و ناموس خود، از اين گروه متعصّب كتمان كند، تقيّه است و عكس آن نفاق.

تقيّه در واقع يك سپر دفاعى است و به همين جهت در روايات ما به عنوان «تُرس المُؤمن» يعنى «سپر افراد با ايمان» معرّفى شده است.

هيچ عقلى اجازه نمى‏دهد كه انسان عقيده باطنى خود را در برابر افراد خطرناك و غير منطقى اظهار كند و جان يا مال يا ناموس خود را به خطر بيندازد، چرا كه هدر دادن نيروها و امكانات بدون فايده عاقلانه نيست.

تقيّه شبيه روشى است كه همه سربازان در ميدان جنگ به كار مى‏گيرند، خود را در لابه‏لاى درختان، تونل‏ها، خاكريزها مخفى مى‏كنند، لباس خود را به رنگ شاخه‏هاى درختان انتخاب مى‏نمايند، تا بى‏جهت خون خود را هدر ندهند[4].

ا قسام تقيّه را از نظر حكم تكليفى  

 مى‏توان اقسام تقيّه را از نظر حكم تكليفى بدين سان تقسيم كرد

تقيّه واجب هنگام دفع ضرر فورى

تقيّه مستحب هنگام دفع ضرر تدريجى

تقيّه مباح هنگامى كه تقيّه و عدم آن يكسان است؛.

تقيّه مكروه هنگامى كه ترك تقيّه و برتابيدن ضرر بهتر است؛

. تقيّه حرام

   هنگامى كه تقيّه موجب ترك امر مهم‏تر مى‏شود.تقيّه را از نظر انگيزه و علّت نيز بر دو گونه دانسته‏اند: تقيّه حفظى (خوفى) و تقيّه مداراتى. تقيّه حفظى آن گاه پيش مى‏آيد كه پاى حفظ دين، جان، مال يا آبرو در ميان باشد. تقيّه مداراتى براى فراهم ساختن حُسن معاشرت با اكثريّت مسلمانان و ايجاد وحدت سياسى و اجتماعى انجام مى‏گيرد[5].

   تقيه يعنى كتمان عقيده و تظاهر به كارى كه بر خلاف ميل باطنى شخص باشد. شرط تقيه در نزد شيعه عدم اطمينان بر جان و مال خود است تا خويشتن را بدان وسيله از گزند دشمنان نگاه دارد.

  حضرت صادق (ع) فرمود: (التقية دينى و دين آبائى) و نيز فرموده است: (من لا تقية له لا دين له) سبب امر ائمه به تقيه شيعيان، از جنبه اجتماعى و بخاطر … آداب و رسوم آنان بوده است.

 ادله نقلی  مشروعيّت تقيه

الف) نصوص قرآنى

خداوند مى‏فرمايد: لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْ‏ءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ[6]؛  “نبايد اهل ايمان مؤمنان را واگذاشته، از كافران دوست بگيرند، و هر كس چنين كند رابطه‏اش را با خدا بريده است، مگر براى برحذر بودن از شرّشان، و خدا شما را از عقاب خود مى‏ترساند، و بازگشت همه به سوى خدا خواهد بود.”

سرخسى حنفى به اين آيه بر جواز تقيه استدلال كرده است  و نيز مراغى در تفسير اين آيه گفته است:علماى اسلام از اين آيه جواز تقيه را استنباط كرده‏اند؛ يعنى اين‏كه انسان سخنى بگويد يا كارى انجام دهد كه برخلاف حقّ باشد، براى جلوگيرى از ضررى كه از دشمن به  جان يا آبرو و شرف يا مال

او وارد مى‏شود. [7]

خداوند متعال مى‏فرمايد:” مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ وَ لكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ."[8]

مفاد آيه كريمه اين است كه هر كس پس از ايمان آوردن با قصد و اختيار كفر را برگزيند و اظهار كفر كند، مشمول غضب و عذاب الهى خواهد شد، مگر كسانى كه مورد اكراه و اجبار واقع شوند، و با اين‏كه قلبشان سرشار از ايمان است، براى حفظ جان خويش اظهار كفر نمايند؛ چنين افرادى مشمول غضب و عذاب الهى نخواهند بود. و اين چيزى جز قاعده و قانون تقّيه نيست.

محدّثان و مفسرّان اسلامى نقل كرده‏اند كه اين آيه درباره عمار ياسر نازل شده است. وى و پدر و مادرش و عدّه‏اى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله مورد شكنجه و آزار مشركان واقع شدند. ياسر و سميه در اثر شكنجه‏ها به شهادت رسيدند، و عمار چيزى به زبان آورد كه مورد خواست مشركان بود، بدين‏جهت از شكنجه مشركان نجات يافت و جان خود را حفظ كرد. نسبت به عمل خود بيمناك گرديد و با چشمان اشكبار نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد، و جريان را براى پيامبر صلى الله عليه و آله بازگو كرد؛ پيامبر صلى الله عليه و آله درحالى‏كه او را نوازش مى‏كرد، فرمود: اگر بار ديگر نيز از تو چنين خواستند انجام بده. در اين هنگام آيه مورد بحث نازل گرديد.[9]

خداوند متعال مى‏فرمايد:

               ” وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ “[10]

      فرد مؤمنى از آل‏فرعون به حضرت موسى عليه السلام ايمان آورده و با او رابطه پنهانى داشت. او حضرت موسى را از نقشه قتل وى توسط فرعونيان آگاه نمود، اما آن مرد مؤمن وى ايمان خود را از فرعونيان مكتوم مى‏داشت. پنهان‏داشتن ايمان جز به اين نبود كه اقوال و افعالى را اظهار نمايد كه با عقايد فرعونيان هماهنگ باشد. ‏

او اين كار را براى حفظ جان خود و هم براى كمك به حضرت موسى عليه السلام و حفظ جان او از خطر فرعونيان انجام مى‏داد. بنابراين او به اصل تقيّه عمل كرد، و قرآن كريم عمل او را با تكريم و ستايش ياد مى‏كند.

ب) روايات موکده

   بخارى به سند خود از عايشه نقل مى‏كند: شخصى به درب خانه رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و اجازه ورود خواست. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: او را اجازه دهيد كه بد فرزند عشيره‏اى است، يا فرمود: بد برادر عشيره‏اى است. هنگامى كه وارد خانه شد پيامبر صلى الله عليه و آله با او به نرمى سخن گفت. عايشه مى‏گويد: عرض كردم: اى رسول‏اللَّه! قبل از ورود شخص به خانه، او را مذمّت كرديد، ولى الآن با او به نرمى سخن مى‏گوييد؟ حضرت فرمود: «اى عايشه! بدترين مردم نزد خداوند كسى است كه مردم او را رها كرده يا با او وداع نمايند، به جهت ترس از فحش و بدزبانى او.

پيامبر صلى الله عليه و آله نيز فرمود: «از امّتم چند چيز برداشته شده است: خطا، نسيان، و آنچه كه برآن اكراه شده‏اند».

و نيز فرمود «بدترين قوم، قومى است كه مؤمن در ميان آنها با تقيّه و كتمان حركت نمايد».

بخارى به سند خود از عايشه نقل مى‏كند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود: آيا نديدى قوم خود را هنگامى كه كعبه را بنا كردند بر قواعد ابراهيم اكتفا نمودند؟ عايشه مى‏گويد: عرض كردم: آيا شما آنها را بر قواعد ابراهيم باز نمى‏گردانى؟ فرمود: اگر نبود آن كه قومت تازه از كفر به اسلام گرويده‏اند اين كار را انجام مى‏دادم. [11]

در احاديث ائمّه اهل بيت (عليهم السلام) به خصوص امامانى كه در عصر قدرت بنى اميّه و بنى عبّاس مى‏زيستند و دوستان على (عليه السلام) را هركجا مى‏يافتند به قتل مى‏رساندند، دستور تقيّه فراوان ديده مى‏شود، زيرا مأمور بودند براى حفظ جان خويش از شرّ آن جانيان آدمكش و بى‏رحم

، از سپر تقيّه بهره جويند[12]

ادله عقلی  مشروعيّت تقيه

الف )وجوب تقّيه از مسلمانان هنگام خطر و ضرر

اشكال عمده وهابيون بر شيعه در همين مورد است، آنان مى‏گويند: شيعه، تقيه حتّى از مسلمانان و سنّى مذهبان را نيز جايز مى‏دانند درحالى‏كه مدركى كه دلالت بر اين مورد كند نيست براى استدلال بر اين مورد به چند دليل مى‏تواند تمسك كرد:

 

  1.اخذ به ملاك عام است، ، زيرا آيات و روايات گرچه در مورد تقيه از كفار است، ولى ملاك كه حفظ نفس است، و ما مى‏توانيم با الغاى خصوصيت و تنقيح مناط قطعى حكم به لزوم تقيه را در مورد جارى نماييم، ولو طرف مقابل مسلمان باشد

  2.عموميت برخى از آيات و روايات مانند: آيات نفى حرج و اضطرار، آيه هلاكت، آيه يسر، و روايت دوم و سوم.

3دلالت بيشتر روايات ذكر شده به‏طور خصوص بر جواز تقيه از مسلمان است. 

4.قياس بالاولويّه واخذ به فحوى الخطاب و مفهوم موافقت؛ زيرا براى حفظ جان اگر كفر گفتن جايز باشد به طريق اولى كمتر از كفر گفتن نيز جايز است.

اهل سنت قياس به تخريج مناط و مستنبط العلّه، و به تعبيرى ديگر قياس مساوات را جايز مى‏دانند، لذا طبق اين قاعده و بر فرض صحت آن، تقيّه از مسلمانان را مى‏توان قياس به تقيّه از كفّار نمود.

تقيه در روايات اهل‏بيت عليهم السلام‏ تقيه قاعده و روشى عقلايى است كه از ضروريات زندگى بشر

به شمار مى‏رود و در قرآن و احاديث نبوى، بلكه در شرايع آسمانى نيز به رسميت شناخته شده است و مسلمانان- فارغ از گرايش‏هاى مذهبى- آن را به‏كار گرفته‏اند. با اين‏حال، در روايات ائمه طاهرين عليهم السلام به تقيه تأكيد و اهتمام ويژه‏اى شده، تا آن‏جا كه در روايات متعدد آمده است:

[13] ««لا ايمان لمن لا تقيه له؛ ايمان ندارد كسى كه اهل تقيه نيست». و «التقيه من دينى و دين آبائى؛  تقيه از دين من و دين پدران من است

ج )تقيّه هنگام ترس بر جان و مال‏  

 

تقيه آن است كه مسلمان وقتى بر جان و مال و آبروى خويش بيمناك باشد، عقيده خود را پنهان دارد. اين مورد اتفاق همه مسلمانان است و از قرآن و سنت گرفته شده است. يكى از تعاليم قرآنى آن است كه مسلمان هر گاه نسبت به جان و مال و آبروى خود احساس خطر كند، از ابراز عقيده خوددارى كند، اين كار در اصطلاح دينى و شرعى «تقيّه» نام دارد.

جواز تقيه، افزون بر دليل نقلى، بر مبناى عقل هم صحيح و لازم است، چون از سويى حفظ جان و مال و آبرو واجب است و از سوى ديگر اظهار عقيده و عمل بر طبق آن عقيده يك وظيفه دينى است. ليكن در صورت تعارض اين دو تكليف واجب، عقل حكم مى‏كند كه انسان وظيفه مهم‏تر را بر مهم مقدم بدارد.

در حقيقت، تقيه سلاح ضعيفان در برابر زورمندان فاسق است، روشن است كه اگر تهديد و خطرى در كار نباشد، انسان عقيده‏اش را پنهان نمى‏كند و برخلاف اعتقادش نيز عمل نمى‏كند

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرموده است:

احترام مال مسلمان همچون احترام جانِ اوست (حُرمة مالِ المسلم كَحُرمة دَمه

و فرموده است:

 هر كس در راه حفظ مالش كشته شود شهيد است (مَن قُتِل دونَ مالِهِ فهو شهيدٌ)».

ابوهريره گويد: از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دو ظرف حفظ كردم، يكى را ميان مردم پخش كردم، اما ديگرى را اگر پخش كنم، گردنم قطع خواهد شد

تاريخ خلفاى اموى و عباسى پر از ظلم و خفقان و ستم و زور است، در آن دوران‏                      

تنها شيعيان نبودند كه به سبب اظهار عقايدشان مطرود و محصور بودند، بلكه در موضوعِ «خلق قرآن» در دوران مأمون، بيشتر محدثان اهل سنت نيز راه تقيه را پيمودند و پس از آنكه از سوى خليفه، فرمان عام در مورد خلق قرآن و حادث بودن آن صادر شد، جز يك نفر كسى با فرمان خليفه مخالفت نكرد و داستان او معروف است، عموم محدثان از روى تقيه اظهار موافقت كردند. [14]

 

 

پی نوشت ها:

1)    على اصغر رضوانى‏ شيعه شناسى و پاسخ به شبهات: تهران مشعر1384چ 2ص 674[1]

2)    ، همان ص 674

3)     همان ص 653

       4)ناصرمكارم شيرازى: شيعه پاسخ مي گويد قم ‏مدرسه امام علي بن ابي طالب‏1386؛ص 34،

5.      پژوهشكده تحقيقات اسلامى‏، فرهنگ شيعه،قم ،زمزم،1386،ص 189

6.       آل عمران آیه3

7.      على اصغر رضوانى؛همان ص  646  به نقل ازالمبسوط ج24ص45.

8.      نحل آیه 106

9.      على اصغر رضوانى؛همان به نقل از مجمع البیان چ3 ص388.

10.  غافرآیه 28

 11..على اصغر رضوانى؛همان به نقل از صحیح بخاری ج2ص179

12.  ناصرمكارم شيرازى: همان؛ص224

13.  [1]على اصغر رضوانى؛همان به نقل از وسایل الشیعه ج6 باب24

14.  آيت الله سبحانى،‏سيماى عقائد شيعه، ترجمه جواد محدثى: تهران‏مشعر1386ص‏298

نویسنده:نجمه رضوی ـالزهرا(س)شیراز

 

موضوعات: مطالب علمی-پژوهشی  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...